تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

یک پروژه سنگین

وای وای وای... فکر کنم این پروژه "از پوشک گرفتن"، جزء سخت ترین کارها باشد.  

من یک مشکل اساسی دارم که از هر کس می پرسم و هر کتابی را که مطالعه می کنم به جواب نمی رسم، آن هم این که چه طوری به پسری یاد بدهم که هدف انسان از رفتن به دستشویی چیست؟ 

پسری خیال می کند که من می برمش آنجا که با شلنگ به در و دیوار آب بپاشد و با فرچه زمین را تمیز کند. 

راستی این را هم بگویم که من برایش لگن نخریدم. چون کلاً دوست دارم زمانی از یک وسیله ای استفاده کنم که واقعا مطمئن باشم وجودش ضروری است و چون دیدم که خیلی ها بدون لگن هم به بچه هایشان دستشویی رفتن را یاد دادند، لزومی ندیدم که لگن بخرم. 

امروز دیگر حسابی کلافه و شکست خورده شدم. هر چند طبق نشانه هایی که آقای دهنوی در کتابشان داده اند، فکر می کنم که الان وقت آموزش رسیده ولی بعد از چند روز تلاش بی حاصل به این نتیجه رسیدم که شاید هنوز برای پسری زود باشد و بهتر است خودم را زیاد ناراحت نکنم. شاید همین که چند بار در روز به دستشویی ببرمش، کافی باشد.

نظرات 3 + ارسال نظر
لیلا شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 ب.ظ

سلام

علیکم السلام و رحمه الله

راهی دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ

سلام
عجیب حرفاتو میفهمم!!!

زینب سادات دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ب.ظ http://zire1saghf.blogfa.com

نمی دونم چن سالشه
ولی عجله نکن
بذار یه وقتی که بفهمه دستشویی برای چی اختراع شده!
تو یه کتابی می خوندم که بعضی از والدین فکر می کنن که بچه شون وقتی رفت دانشگاه هم باید پوشکش کنن!!!!
نه جان من! خیال ت راحت باشه . دانشگاه با پوشک نمی ره!
من دو تا پسر از پوشک گرفتم . هر دو رو تو سن سه سالگی!
اگه بزرگ تر باشه راحت تر همکاری می کنه

باعث دلگرمی شد. راستی جدی میگی توی سن سه سالگی؟ دوست من دیر شروع کرد الان پسرش اصلا همکاری نمی کنه. بچه ها با هم فرق می کنن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد