تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

همان پروژه سنگین

ما به لطف خدا موفق شدیم که پسری را از پوشک بگیریم. الان دو روز است که بازش می گذارم. الجمدلله خیلی زود یاد گرفت. البته هنوز شماره ۲ را بلد نیست. می خواستم جزئیات پروژه را اینجا بنویسم ولی الان فرصتش نیست. قفل کارمان با راهنمایی یکی از دوستان باز شد. بعد هم باید می زدیم به دنده بی خیالی. هر چند گفتنش راحت است. من که روز اول کلی عصبی شدم. به زور خودم را کنترل کردم ولی خدا را شکر دیدم روز دوم خود پسر کوچولو راه افتاد. باورم نمی شد چون قصد نداشتم این قدر زود بازش بگذارم فقط می خواستم چند ساعت در روز این کار را بکنم تا کم کم عادت کند ولی وقتی دیدم یاد گرفت دیگر حیفم آمد دنباله اش را نگیرم. امیدوارم برای همه به همین راحتی باشد بلکه راحت تر.

نظرات 4 + ارسال نظر
مامان نازنینها چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:37 ق.ظ http://niniemaman.blogfa.com

آفرین به این گل پسر بله خانمی همون رسیدیم هستش .

راهی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ

تورو خدا منم راهنمایی کن .اصلا جراتشو ندارم.هم خودم هم همسری وسواس نجاست داریم البته خودمان قبول نداریم و میگیم بقیه رعایت نجاست رو نمیکنن.

راهی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ق.ظ

سلام خواستم این مطلبو بنویسم وضو نداشتم حیفم اومد رفتم وضو گرفتم! هر دو تا جوجه من خداخواسته هستن.برای اولی اقدام کردم چندماه نتیجه نداد که طبیعی بود بیخیال جوجه شدم و خودمون رو برای عید اماده میکردیم که قسمت شد و هشتم نوروز قسمت شد رفتیم کربلا زیارت سیداشهدا علیه السلام .اونجا دوبار حالم بد شد به کلیه هام فشر میومد اما اصلا برام قابل تصور نبود تا اینکه برگشتیم و پری نشدم بازم شک نکردم همسری به شو خی گفت شاید جوجه داری !منم استرس وحشتناک گرفتم و چند دقیقه بعد مطمئن شدم! ........ جونم براتون بگه دختر گلم تازه 4 ماهش بود که بنده دوباره پریم بهم خورد بیبی چک گذاشتم مثبت بود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! با همسری از استرس فقط میخندیدیم دکترم که ناز و ادای حاملگی اولم رو دیده بود وقتی فهمید از خنده به پشت افتاده بود دوماه از مادر شوهرم که موقتا تا اماده شدن خونمون اونجا بودیم قایم کردم و تا 5 ماهگی هم از خونواده خودم !!!...و حالا دوتا جوجه رنگی خوشگل دارم حدیث و امیرعباس. این بود اشای من در مورد جوجه !
حال فرمودین؟

مامان محمدین دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ق.ظ http://mohammadein.blogfa.com

آآآآآآآآآفرین مبااااااااارکه.

خسته نباشی.

میگم مهدیه اومد؟

شرمنده من نتونستم بیام. انشاالله جور بشه بتونم بیام.

خبر میدم. یه روز خونه مهدیه هم دیگه رو ببینیم انشاالله. بوس برای خودت و گل پسرررررررت.

سلام. سلامت باشین. مهدیه کجا اومد؟ من بی خبرم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد