تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

دو نوع برخورد

پسری را برده ام دستشویی. شلنگ آب را چسبیده و رها نمی کند. شیر آب را مدام باز می کند و می بندد و از این کار لذت می برد. از طرفی نگران اسراف آب هستم و از سوی دیگر می ترسم که شیر آب گرم را یکدفعه باز کند و پایش بسوزد. چه باید بکنم؟


برخورد اول: شلنگ را به زور از دستش در می آورم:‌"اینو بده به من ببینم!" انگشت های کوچولویش را هم که گره شده به شیر آب باز می کنم: "اینو ول کن الان پاتو می سوزونی." اگر مقاومت کرد شاید آرام روی دستش هم بزنم و به خودم بگویم که برای رفع خطر لازم است. اینجا من و پسری وارد جنگ قدرت می شویم و معلوم است که من در ظاهر پیروز می شوم و پسری گریه می کند ولی حدیث شریف نبوی(صلی الله و علیه و آله) رهایم نمی کند: الولد امیر سبع سنین والخ.


برخورد دوم: با آرامش و بدون این که هول شوم می گویم:"مامان جان، اگه شیر آب رو زیاد باز کنی، آب تموم میشه اون وقت خرگوشه تشنه اش می شه و می گه (با صدای خرگوش): وای هوا چقدر گرمه، تشنمه، یک کم آب بهم بدین، پسری شیر آبو باز گذاشت، آب تموم شد، حالا چی کار کنیم؟" پسری هم محو این بازی می شود و شلنگ و شیر آب را رها می کند.

(توضیح: پسری یک کتاب دارد در مورد صرفه جویی در مصرف آب که انتشارات جامعة القرآن چاپش کرده به سفارش سازمان آّب و فاضلاب استان مرکزی. توی این کتاب عکس یک خرگوش هست که از تشنگی بی حال شده و من قبلا برای پسری صدایش رو درآوردم، وقتی توی دستشویی این ها را برایش گفتم، یاد کتاب افتاد و موضوع را بیشتر لمس کرد. این کتاب را خاله آزاده خیلی قبل از این که پسری به دنیا بیاید بهم داده، ممنون خاله آزی. بوس برای باران گلی. منو و پسری اسم این کتاب را گذاشتیم کتاب "الحمدلله" چون رویش نقاشی یک پسر بچه است که دست هایش را بالا برده و انگار دارد به خاطر وجود آب خدا را شکر می کند.)

نظرات 2 + ارسال نظر
مامان محمدین دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ http://mohammadein.blogfa.com

وااااااااااااای چه کتاببببببببببب خوبیییییییییییی...

باید برم بخرمممممم.

نه بابا اون طوریا هم نیست کتابش. یه ذره خلاقیت چاشنی اش کردم که علی خوشش اومد.

ازی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ

وای فکر نمی کردم کتابهامون به ددت بخوره خیل خوب بوددددددددددددد.خریدیش؟؟؟؟

آره عزیزم علی این کتابو خیلی دوست داره
نه من که نخریدم. خودت قبلا ها بهم داده بودی. یادت نیست؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد