تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

مهندس بازی

وقتی پسر کوچولو با یک کلید می افتد به جان ماشین کوچولوهایش و چرخ هایشان را در می آورد و  از این موفقیت کلی ذوق می کند، یا با خودکار سعی می کند پیچ های تلفن اسباب بازی اش را باز کند و در این کار موفق نمی شود، مرتب نگو: "وای نکن، خراب شد." بچه دارد آزمایش می کند و چیزهای جدید یاد می گیرد. چه کار داری به کارش، فقط مواظبش باش که به خودش آسیبی نزند، همین!

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ http://tahaandmaman.blogfa.com

دقیقا.اوضاع و احوال ما هم همین هستش.البته اطرافیان به من میگن بابا تو چقدر حوصله داری.
بهشون میگم تا جایی که به کوچولومون آسیبی نرسه آزاد میزاریمش.تازه وسایل خطرناک رو از جلوی دستش به صورت نامحسوس بر میداریم نه اینکه مدام بهش بگیم نکن،دست نزن خراب میشه.
بالاخره این دوره زمانی نی نی ها هم میگذره.

سلام. آفرین به این مامان خوب. به قول شما زود می گذره و بعدا حسرت این دوران شیرین رو می خوریم پس بهتره که ما هم مثل نی نی ها از این دوران لذت ببریم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد