تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

بازی های ارتباطی (1)

به نام خدا 

1) برای این که یک شعر را به کوچولو یاد بدهید، یک تخته وایت برد یا چیزی مشابه آن آماده کنید، آهسته شروع به خواندن شعر کنید و برای هر کدام از کلمات شعر یک تصویر ساده روی تخته بکشید طوری که کوچولو متوجه شود که هر تصویر متعلق به کدام کلمه است. بعد چند بار شعر را تکرار کنید و هر کلمه را که خواندید، انگشتتان را روی تصویرش بگذارید، بعد از کوچولویتان بخواهید که وقتی شما شعر را می خوانید، با انگشتش تصویر هر کلمه را نشان دهد، کم کم ریتم شعر خوانی را تند کنید، به این نحو، بچه خیلی سریع شعر را یاد می گیرد. 

2) تقویت حافظه: یک سری کارت تهیه کنید با تصاویر مختلف. ابتدا 3 تا کارت را به کوچولویتان نشان دهید و از او بخواهید که اسم تصویر روی هر کارت را بگوید، بعد کارت ها را برگردانید و از او بخواهید که با رجوع به حافظه اش نام کارت ها را بگوید. از 3 تا کارت شروع کنید و تعداد کارت ها را به تدریج افزایش دهید. اگر بچه 4 ساله است، بیشتر از 4 تا کارت برایش نگذارید.

با پسرم

در جدول کارهای روزانه ام باید یک سطر باز کنم و جلویش بنویسم: با پسرم. تا بدانم که چقدر از روزم را تنها و تنها به او اختصاص می دهم بدون دغدغه کارهای دیگر. 

مدتی است که برایش کتاب نخوانده ام و پسری چقدر کتاب خواندن را دوست دارد، 

امروز از دستش عصبانی شدم و سرش داد زدم، 

حالا پسر کوچولو خوابیده و من احساس می کنم که مادر خیلی بدی هستم.

سرماخوردگی

به نام خدا

وقتی آب دماغ کوچولوها راه افتاد که نباید دست و پایمان را گم کنیم و آنها سریعاً را به دکتر برسانیم. گاهی درمان های گیاهی و مراقبت های خانگی و مادرانه خیلی کارسازتر از داروهای شیمیایی اطباء است.


آموزش های قرآنی (1)

به نام خدا

فعلا علی الحساب به مادرانی که بچه هایی در این سن دارند توصیه می کنم که کتاب های "سوره های بهار" انتشارات جامعة القرآن کریم را برای بچه ها تهیه کنند و با آنها کار کنند. باقی تجربیات را انشالله به وقتش که به نتیجه رسیدم، خدمتتان عرض می کنم.

نتیجه کار کردن این کتاب ها را وقتی می فهمید که کوچولویتان به سن پسری برسد و با شنیدن سوره های کوچک، کلمات را تکرار کند و شما فقط خدا را شکر کنید و برای عاقبت به خیری اش دعا کنید.

پای درس اعتقادی حاج آقا کوچولو (1)

به نام خدا

1) وقتی پسری یک چیزی می خواهد و تو به خواسته اش تن نمی دهی، می رود سراغ یک نفر که دم دستش باشد و از او می خواهد. حالا برایش فرقی نمی کند که این طرف یک خانم غریبه در مسجد باشد یا بابایش که پشت کامپیوتر نشسته و پسری می رود دم میز کامپیوتر می ایستد و مدام تکرار می کند: بابا جی بدم. بابا هم این شکلی می شود: و مامان: و بعد دو نفری به این نتیجه می رسند که مثل این که اعتقاد به شفاعت، یک امر فطری است. حالا هر کس می خواهد بگوید شرک است، بگوید، ما که کاری نداریم.

2) وقتی کوچولوها با شنیدن هر صدایی به دنبال منبع آن می گردند، به یک نتیجه دیگر هم می رسم البته این یکی را خودم به تنهایی گفتم ها: قانون علیت هم امری بدیهی است.