تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

مراقبت 18 ماهگی

با 19 روز تاخیر رفتیم برای مراقبت. گفت کندی رشد پیدا کرده البته طبیعی است. خودم هم می دانستم. با این چند روز تبی که در مشهد داشت و بعد هم سرماخوردگی و دندان و واکسن و سفر و.... 

ولی من که حاضر نیستم برای وزن گیری پسر کوچولو شکر و شیرینی ببندم به شکمش.

واکسن 18 ماهگی

واکسن 18 ماهگی از همه واکسن ها سخت تر است. انگار گذاشتنش برای آخر کار که بعد از آن خیالت راحت باشد که تا چند سال دیگر خبری از واکسن نیست.  

واکسن را با 12 روز تاخیر زدیم. علتش هم سفر و مریضی و تب و دندان در آوردن و... بود. 6 تا دندان را با هم درآورد. پسری دو ساعت بعد واکسن پادرد گرفت. تا شب هم دیگر راه نرفت و گریه می کرد و بعدش تب و... شب هم درست نمی توانست بخوابد. من هم یک اشتباه خیــــــــــــــلی بد کردم که خدا نصیب هیچ مادری نکند و همین باعث شد که تب پسر کوچولو پایین نمی آمد. خدا به خیر گذراند. 

فردای آن روز خودمان بلندش کردیم تا راه برود ولی تا 4-5 روز درست راه نمی رفت یعنی زانویش را خم نمی کرد.