تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

تجربه های یک مامان

خداوند در 2 اسفند 88، پسرکوچولویی را به من امانت داد.

پای درس اعتقادی حاج آقا کوچولو (1)

به نام خدا

1) وقتی پسری یک چیزی می خواهد و تو به خواسته اش تن نمی دهی، می رود سراغ یک نفر که دم دستش باشد و از او می خواهد. حالا برایش فرقی نمی کند که این طرف یک خانم غریبه در مسجد باشد یا بابایش که پشت کامپیوتر نشسته و پسری می رود دم میز کامپیوتر می ایستد و مدام تکرار می کند: بابا جی بدم. بابا هم این شکلی می شود: و مامان: و بعد دو نفری به این نتیجه می رسند که مثل این که اعتقاد به شفاعت، یک امر فطری است. حالا هر کس می خواهد بگوید شرک است، بگوید، ما که کاری نداریم.

2) وقتی کوچولوها با شنیدن هر صدایی به دنبال منبع آن می گردند، به یک نتیجه دیگر هم می رسم البته این یکی را خودم به تنهایی گفتم ها: قانون علیت هم امری بدیهی است.

نظرات 1 + ارسال نظر
مرجان شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ق.ظ

یک کم کبهم بود نگرفتم دقیقا چی میخوای بگی خصوصا ؛۱؛ رو

۱) یعنی این که وقتی یه چیزی می خواد و من به حرفش گوش نمی دهم میره سراغ یه نفر دیگه که شفاعتش رو بکنه پیش من. همین نشون می ده که اعتقاد به شفاعت فطریه.
۲)‌ یعنی این که برای هر صدایی به دنبال علت اون صدا می گرده همین نشون می ده که قانون علت و معلول یه امر بدیهی هستش. از این قانون خیلی جاها در فلسفه و برهان های عقلی استفاده میشه مثلا در اثبات وجود خدا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد